پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۱۳

غم از این روزهایم می ریزد

سرخوشیها لیزند، سُر می خورند و از بین دستانتان می افتند. این را کسی می گوید که مجبور شد بین آدمی که دوست دارد و کاری که دوست دارد یکی را انتخاب کند. همه تلاشش را کرده، چند ماه زیر یک فشار مدام افتان و خیزان ادامه داده، گاهی گریه کرده، گاهی داد زده، قهر کرده، هرچه به ذهنش می رسیده انجام داده اما سر آخر هیچ. یک طرف باور ندارد من نهایت تلاشم را کرده باشم، آن طرف دیگر نمی داند من بخش بزرگی از روحم را از دست می دهم. و من مانده ام این وسط، چند پاره، هر پاره ام جایی. آدمهای دوروبرم هم ابراهیم که نیستند، بیشتر متلاشی ام می کنند ... و نمی دانند من بی عشق یک جای زندگی ام می لنگد ... کسی، روزی، جایی گفته بود: "تراژدی این است که آدم مناسبت را بیابی در زمان و مکان نامناسب."  همان ...