پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۱۳

این روزهای خوب

چشم باز کردم دیدم چند هفته است که واقعی زندگی می کنم، پایم روی زمین سفت است و همه چیز به واقع اتفاق می افتد. که این دنیای مجاز را فراموش کرده ام بالکل و زندگی اینبار نه در ذهن، که در دنیای بیرون وجود دارد و می شود لمسش کرد. بوی زندگی را احساس می کنم و همین. لازم هم نیست برای توضیحش کلمه بچینم، همین قدر بی واسطه در تعامل جهان هستی قرار گرفته ام. انگار تازه دارم یاد می گیرم که لمس کنم، ببویم، ببینم، بشنوم و بچشم. دارم یاد می گیرم اینها را درک کنم بی که پردازشگر مغزم توضیحشان بدهد. بعد همین موقعها کسی که سالها مجازی می شناختمش خیلی غافلگیرانه من را دعوت می کند به خانه اش. انگار که همه دست به دست هم داده اند که من بدانم بی حضور تن هیچ اتفاقی، هیچ آشنایی، هیچ حسی اصالت ندارد. نگاه که می کنم یادم نمی آید از کجا تنم را حذف کردم از معادلات. از کجا همه چیز را کردم کلمه و شرحش که نه، شرحه شرحه اش کردم، نگذاشتم در جانم بچرخد و مزه اش کنم. عشق را پاشیدم به در و دیوار این دنیای مجازی، مثل فریادی در یک بیایان که به هیچ کس نمی رسد، می رود و در هوا محو می شود و لذت در آغوش کشیده شدن را

بعد از صبر حالا سحر جایی همین حوالی است

25 خرداد 88 مبدا تاریخی ما بود. همان روزی که جمعیت میلیونی ما همه را شگفتزده کرد. یادم هست می دویدم بالای بلندیها و ته جمعیت را نمی دیدم و دلم گرم می شد. یادم هست میرحسین را سر بهبودی و کروبی را جلوی دانشگاه شریف و اصلا نمی شنیدیم چه می گویند، همین که بودند بس بود. یادم هست آن جمعیت یک هو شکاف خورد، کسی گفت خاتمی با ماشین می خواهد رد شود، من اتفاقی افتادم در ردیف اول، آنچنان فشاری پشتم بود که هرآن امکان داشت بیافتم زیر ماشین، دیدن خاتمی از چنان فاصله نزدیکی، با دستهایمان که نشان پیروزی داشت و با لبخندی که برلبهایمان بود آنچنان عمیق در جانم مانده که شده پررنگترین خاطره آن روز برایم. بعدش اما سخت گذشت، همه آن گریه ها، آن ترسها، استرسها، همه آن اتفاقهای بد که از من آدمی ساخته بود تلخ و سخت. دلم می خواست روزی بیدار شوم و ببینم همه چیز تمام شده، تحمل آن حجم از درد از توانم خارج بود. امروز اما از خواب که بیدار شدم ناخودآگاه لبخند زدم و دیدم روز موعود رسیده انگار ... بعد از حدود 48 ساعت بیداری پر استرس و پر از امیدواری و بعد از گذراندن یک شب عالی، شبی که خیابانها برای ما بود،