پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۱

امتحان فرح بخش

   - دیوارتابی را تعریف کنید؟ برگه اول : نوعی تابش ایرانی است که ... یعنی چه؟ هی می خوانم تابش ایرانی. هی با خودم فکر می کنم من که چنین چیزی نگفتم بهشان، از کجا این را درآورده. اصلا تابش مگر ایرانی، غیر ایرانی دارد. حوصله فکر کردن ندارم.نصف نمره را می دهم و می روم سراغ برگه بعدی. برگه دوم : نوعی تابش ایرانی است که ... ای بابا. این دیگر چه صیغه ای است. تمام برگه ها را چک می کنم . به غیر از آنهایی که جواب نداده اند یا کلا خزعبل نوشته اند بقیه همین را مرقوم فرموده اند. معما حل می شود. تقلب کرده اند و یکی از روی جزوه برای بقیه خوانده. فقط مشکل اینجاست  که یا نویسنده جزوه مشکل شنوایی داشته و سر کلاس دیواری را ایرانی نوشته یا خواننده جزوه مشکل بیان داشته بقیه دیواری را ایرانی شنیده اند. همه شان هم کلا پرت یک لحظه فکر نکرده اند این که دارند می نویسند یعنی چه. یا شاید هم فکر کرده اند تابش هم ،بسته به هویت ایرانی- اسلامی تغییر می کند. حالا این وسط یکی از بقیه نا

هواپیما به مثابه چوب کبریت

ماجرا از آنجا شروع شد که دخترعموی عزیز ما در یک صبح برفی سرد ژانویه ؛در حالی که یک سنجاب سعی می کرد یک راهی به خانه گرمش پیدا کند و هی خودش را می کوبیده به شیشه پنجره ؛چشم باز کرد و یه هو احساس نمود چه قدر دلش برای مام وطن تنگ شده. پس عزمش را جزم کرد و بلیطی خرید و چمدانش را بست و راهی شد، بی خبر از اینکه این دولت فخیمه کریمه مهروز نشسته با خودش فکر کرده "آقا چرا تبعیض؟ این خارج نشینهای بیچاره چه گناهی کرده اند که از التفاتات امام زمانی ما بی نصیب بمانند". برای همین، اول که پرواز یک ساعت تاخیر داشته، شانه بالا انداخته که "مهم نیست. پیش می آید." بعد که گفته اند "نخیر. چهار ساعت تاخیر دارد." سردش بوده، شانه بالا ننداخته، همین جوری ایستاده، فقط از شما چه پنهان در دلش یک فحشی داده؛ به خودش البته؛ که عجب کاری کرده. اما بعدترش که اعلام کرده اند "امروز نمی پریم. بروید، فردا بیایید." یک چیزی گفته بلند بلند در مایه های اینکه &quo

خالی سرد

دخترک دلش جا ندارد برای اینهمه دلتنگی. دلش نامه می خواهد که برسد از راه بی هوا. برف ببارد و مردی بیاید و رد بیاندازد روی راه و کاغذی بیاورد که کسی گوشه اش نوشته ملالی نیست جز دوری شما ... و جوری نوشته باشد شما انگار که دارد می گوید "بگو جان دل، می شنوم". و دخترک هیچ نگوید و او بشنود و دلتنگی برود و دنیا رنگین شود...  و دخترک دلش گرم باشد به جایی، به کسی که می شود با دو تیله خیس قهوه ای در آغوشش پنهان شد ... دلم به اندازه تمام سکوتهای ناگزیر عالم، دلم به اندازه تمام نامه های نیامده دنیا تنگ است ...