پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۱۰

برای یک دل بارانی در یک روز بارانی

  آنکه دوستت داشت دارد می رود برایش دعا کن غربت بارانهای بی تو را طاقت بیاورد...

از دوستت دارم هایم

  ندیدی که اما مردت اشک ریخت دیشب وقتی اسمت را روی سن به عنوان فرد جدید   گروه  بردند. من هم اگر شانه به شانه اش ننشسته بودم نمی دیدم. نمی دانی چه قدر خوب است آدم مردی داشته باشد که بی فکر حرف و حدیثها اشک بریزد در جمع برایش و چه قدر خوبتر است آدم مادری داشته باشد که  یک سالن تشویقش  کنند و تو گل ببری برایش و در دلت بگویی نگاه کنید این زن مادر من است. نمی دانی چه حس خوبی دیشب به ما دادی. نمی دانی... پینوشت:  پستها را منتقل کرده ام اما ریدر لنگ این وبلاگ بیچاره را گرفته سر و ته نگهش داشته اما بدم نیست ها یک بار هم این وری باشد چه می شود؟ فقط از الان گفته باشم در این سر و تهی چیزی اگر از جیبش ریخت مال خودم است...

از دلتنگیهای روزهای بیخود روزمره

  فکرش را بکن. از شرکت جیم بزنی به هوای تمرین هر هفته موسیقی. اما به خودت که بیایی، ببینی نشسته ای در نزدیکترین پارک به کتاب خواندن با عطر خاک و گیاه، آن هم بلند بلند به سبک روزهای نمایشنامه خوانی. دور و برت خلوت باشد آنقدر که هوس کنی بروی روی صحنه. می روی. یک جاییش زانو که می زنی از زیر شاخ و برگ درختان دو جفت پا را ببینی که ندانی از کی آنجایند. سرک بکشی دختر و پسری باشند با چشمان گشاد شده. کتابت را بزاری کنار. یک پرده از "برخوانی آرش" ات را برایشان اجرا کنی : "و اینک مردان؛ مردان ایران؛ با دل خود؛ با دل اندوهبار خود؛ می گویند: اینک ما چه می توانیم که کمانهامان شکسته، تیرهامان بی نشان خورده و بازوهایمان سست است. و راست و چنین بود. زیراک ایشان از جنگ دراز آمده بودند. که جنگ درازشان سخت بود. که کماندار از کمان و تیر انداز از تیر پیدا نبود..." *  آنها کف بزنند و تو به سبک آن وقتها  اول خاک صحنه ببوسی بعد تعظیم کنی.   بعد فکرتر کن که باران بیاید، تو هم که دیوانه باران از تاکسی پیاده شوی، خیس شوی، کوچه خالی باشد تو بلند بلند شعر بخوانی، چرخ بزنی و باز شعر بخوانی و باز خ

مهرنامه: تفسیر جهان آری؛ تغییر جهان نه

  آقای قوچانی عزیز مهرنامه  تان حتی اگر آن عنوان وسوسه انگیز روی جلد را هم نداشت یا آن مقالات را که فکر کنم کافی باشد برای درگیر شدن تا اردیبهشت سال بعد که قرار است شماره بعدش بیاید-اگر بیاید و امیدوارم که بیاید-  باز این ضمیمه ادب و هنرتان به دنیا می ارزید. به اندازه تمام مهری که جا گذاشته اید لای تک تک صفحات این ماهنامه جدید سپاس... پینوشت:  خوشایند نبود ولی فعلا اسبابمان را اینجا پهن کرده ایم. پستها را هم کم کم منتقل خواهم کرد. تا چه پیش آید...

حرفهایی از ته ته دل+ یک سال

  حرفهایی از ته ته دل کافی بود سرت را برمی گرداندی من هنوز ایستاده ام چرا هیچ کس مرا نمی بیند؟ کسی با من قرار سینما نمی گذارد؟ کسی نگرانم نمی شود؟ همیشه تنها چای می خورم تنها تب می کنم تنها موسیقی گوش می دهم فکر می کنم "تنها" یک آدم است که این جا خانه کرده اگر آدم است چرا مرا نمی بوسد؟ بلند می گویم و خوب گوش کن "تنها" من بوسیدن را خیلی دوست دارم فخری برزنده پینوشت توضیحی :  روزهایی است که دلت به درد می آید از تنهاییهای تمام عمرت دقیقا وقتی فکر می کنی که با آن خو گرفته ای. روزهایی است که خلوتت بدجور توی ذوق می زند و یادت می اندازد تنهایی از آن دردهایی است که هیچ وقت برایت عادت نمی شود حتی اگر تمام عمرت را با آن سر کرده باشی. روزهایی هست که ... پینوشت توضیحی تر:  بد نیست آدم گاهی هم سرک بکشد به گذشته. همین دیگر. هیچ حرف تازه ای نیست...

از لابه لای دفتر خاطرات

  تو/ میدان ونکی/ صبح جمعه/ آرام و بی دغدغه یوسف آبادی/ باوقار و مهربان ولیعصری/ سرریز از زندگی تو/ عزیزی/ به وسعت تمام جاهای خوب دنیا تو/حس ناب همه خاطره های شیرینی اصلا

یک سالگی ولوج

  تولد یک شکل خوبی است. آنقدر که می بینی بعد از یک سال از آن دخترک غمگین "شیرین نشاط" رسیده ای به این دخترک رقصان میان آب. که می بینی در این یک سال آنکه دمادم متولد شد خودت بودی حالا دیگر چه فرقی می کند که آیینه ات چند ساله شده باشد. یک همچین روزی بود در سال پیش که ... ولوجم یک ساله شد. و یک تشکر ویژه از تو که بودنت را مدیون ولوجم و تولد پیاپی ام را در این یک سال مدیون تو. دنیا زیباتر است و من به آسمان نزدیکترم و این همه از توست. ممنونم...