پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۱۰

برایت

دلم فا.حشه شده / دلم / با همه عشقی که آمده تا زیر پوستش، آماس کرده و دارد می ترکاندش / با همه شوقش برای لمس / برای بوسه / برای تسکین / با همه تنش می خواهدت / حالا که رهگذری / دوری / دیرم / بی همه این کلمات می خواهدت / .... / می آغوشیم؟ ... پینوشت : این برای توست . بابت تشکر. علتش؟ بماند ...  

دنیای رنگی

صدایت رنگ دارد سفید آبی  سبز  و شعر من یکسر سرخ و رنگ تو یکدم آب . . . رنگین کمانم کن ...

احوالات این روزها یا یکی بیاد با من فکر کنه

تجربه نشان داده گندها را همین لحظات به زندگیم می زنم. همین لحظه هایی که پاهایم خسته اند از این همه ایستادن و کسی شانه نمی شود برای تکیه. کاش زودتر بگذرد این روزها. کاش رد که شد پشیمانیش نماند برایم که من خدای تصمیمهای احمقانه ام در بزنگاههای زندگی. کاشِ آخر؟ هی دختر کمی آرامتر. بنشین نفسی تازه کن. من هستم ...  

ماضی بعید

بدوی ام کن پنهان شو  پشت درختی و بدزد مرا از کنار رودخانه  نیمه شب کهنه ترین شرابت را برایم سر ببر و سحرگاه فردا در مخوف ترین قلعه بلندترین تپه بر تخت بنشانم  مرا ببر مرا ببار مرا بخند فراری ام بده از این شهر شلوغ  که کوچه هایش گیج و منگ پیچیده به خود  بلد نیستند  تو را به من برسانند  بدزد مرا  ببر مرا  حال دلم ماضی است ...

از کتابهایی که می خوانم - 2

... راستش زندگی زنها سخته. بعضی زنها. مادر خودم هفتاد و خورده ای عمر کرد. هر روز خدا هم کار می کرد. بعد از زاییدن پسر آخرش یک روز هم ناخوش نشد، تا یک روز یک نگاهی به دور و بر خودش انداخت، رفت اون پیرهن خواب دانتلش رو که از چهل و پنج سال پیش داشت هیچ وقت هم تنش نمی کرد از صندوق درآورد تنش کرد، بعد رو تخت خواب دراز کشید پتو را کشید روش چشمهاش را بست گفت "بابا را سپردم دست همه شما. من خسته ام." ...  - گور به گور. ویلیام فاکنر. ترجمه نجف دریابندری

چرم ساغری

نشسته با رافائل* درونش چرم را کوفته به دیوار  آرزو کند می آیی؟ راه منتظر است ... * سکه ای به هوا انداخت و فریاد زد: -اگر شیر آمد خدا هست! رافائل سکه را در هوا گرفت و گفت: -نگاه نکنید چه می توان دانست؟ تصادف شوخی ها می کند. "چرم ساغری/اونوره دوبالزاک /م.ا.به آذین"