از کتابهایی که می خوانم - 2

... راستش زندگی زنها سخته. بعضی زنها. مادر خودم هفتاد و خورده ای عمر کرد. هر روز خدا هم کار می کرد. بعد از زاییدن پسر آخرش یک روز هم ناخوش نشد، تا یک روز یک نگاهی به دور و بر خودش انداخت، رفت اون پیرهن خواب دانتلش رو که از چهل و پنج سال پیش داشت هیچ وقت هم تنش نمی کرد از صندوق درآورد تنش کرد، بعد رو تخت خواب دراز کشید پتو را کشید روش چشمهاش را بست گفت "بابا را سپردم دست همه شما. من خسته ام." ...
 - گور به گور. ویلیام فاکنر. ترجمه نجف دریابندری

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو