پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۰

زن بودن

حالا تو هی بیا بگو مردها پررو می شوند، زن باید سنگین و رنگین باشد، باید بیایند منت بکشند ببرندش با عزت. من می گویم زن اگر زن باشد باید بشود روی عاشقیتش حساب کرد، که باید عاشقی کردن بلد باشد. که جا نزند، جا نماند، جا نگذارد. هی فکر نکند به این چیزهایی که عمری در گوشش خوانده اند که زن ناز و مرد نیاز. که بداند مرد هم آدم است دیگر، گاهی باید لوسش کرد، گاهی باید نازش را کشید، گاهی باید به پایش صبر کرد حتی . من می گویم زن اگر زن باشد از دوستت دارم گفتن نمی ترسد. تو می گویی خوش به حال زنی که عاشق مردی نباشد بگذار دنبالت بدوند. و من نمی فهمم این که داری ازش حرف می زنی زندگی است یا مسابقه اسب دوانی. و من نمی فهمم چرا هیچ کس برنمی دارد بنویسد از مردها. از چشمها و شانه ها  و دستهایشان. از آغوششان، از عطر تنشان، از صدایشان. پررو می شوند؟ خوب بشوند. مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمان نرفته ایم؟ مگر ما به اتکا همین دستها، همین نگاهها، همین آغوشها در بزنگاههای زندگی سرپا

و شعر سنجاقکی است ...

...آفریدگارا بگذار دهان تو را ببوسم غبار ستاره ها را از پلک فرشتگانت بروبم کف خانه ات را با دمب بریده ی شیطان جارو کنم متولد شدم در مرز نازک نیستی . . . سپاسگزارم خدای من خنده را        برای دهان او او را       به خاطر من و مرا به نیت گم شدن آفریدی ... شمس لنگرودی-شعری برای ٢۶ آبان - شصتمین زادروزت مبارک آقای شاعر

.

در کدام هوا می خندی که دیگر نشئه صدایت دلم را نمی لرزاند ... زمستان ١٣٨٨ -اجازه هست که بگویم دلم تنگ است؟ برای تمام روزهای روشن،برای تمام راههای نرفته و برای شور، برای شوق، برای عشق دلم تنگ است و برای کسی که رفت، دلم عجیب تنگ است...