خالی سرد

دخترک دلش جا ندارد برای اینهمه دلتنگی. دلش نامه می خواهد که برسد از راه بی هوا. برف ببارد و مردی بیاید و رد بیاندازد روی راه و کاغذی بیاورد که کسی گوشه اش نوشته ملالی نیست جز دوری شما ...
و جوری نوشته باشد شما انگار که دارد می گوید "بگو جان دل، می شنوم". و دخترک هیچ نگوید و او بشنود و دلتنگی برود و دنیا رنگین شود...  و دخترک دلش گرم باشد به جایی، به کسی که می شود با دو تیله خیس قهوه ای در آغوشش پنهان شد ...
دلم به اندازه تمام سکوتهای ناگزیر عالم، دلم به اندازه تمام نامه های نیامده دنیا تنگ است ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو