من و جشنواره

 يك فقره سوتي داديم در حد المپيك.


يكي از دوستان از قبل به من سپرده بود كه هر زمان عزم جزم كرده براي ديدن بي پولي او را هم خبر كنيم كه شديد پايه است. دوشنبه توفيقش دست داد و من بعد از كلي زير و رو كردن برنامه جشنواره -كه من داشتم و او نداشت-  خبر دادم كه ساعت ۴ سينما آفريقا. اين دوست عزيز هم از ساعت ۲ تو صف بود. من هم بعد از گفتمان توجيهي با رئيس محترم با اندكي تاخير راه افتادم به طرف ميدان وليعصر. جلوي سينما هرچه قدر در آن صف طولاني جستيم دوست عزيز را كمتر يافتيم. لذا تماس حاصل نموده. از دوست عزيز اصرار كه "من جلوي گيشه ام" .از من انكار كه "منم جلوي گيشه ام پس چرا نمي بينمت؟"  در توضيح وخامت اوضاع همين بس كه در اين هير و وير داشت نوبت به دوست جان مي رسيد و از آنجا كه به هركس فقط يك بليط مي دادند ما نگران بوديم كه نوبت از دست برود. در همين هنگام دوست عزيز پرسيد: "تو مطمئني جلوي گيشه اي؟" و من در پاسخ با جديت تمام گفتم:" آره بابا. ايناها يه كاغذ گنده هم جلوي چشمم زده گيشه سينما استقلال." ... جايتان خالي بعد از لحظه اي سكوت با جيغهاي ممتد دوست جان روبرو شديم كه" IQ سينما آفريقا. نه سينما استقلال."

و بعد زماني كه مثل يك عدد فشنگ داشتم به طرف سينما آفريقا مي رفتم با خود فكر كردم كه هيچ كار خدا بي حكمت نيست اگر من تنها براي ديدن فيلم مي آمدم چه بسا داغ ديدن بي پولي در جشنواره به دلم مي ماند.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو