شب و بارون و بهار

 اولش فقط پایان نامه بود و یه عالمه خط - گیج و ویج و واخورده درست مثل خودم - منم بودم و اون ساعت گرد روی دیوار هم بود که هی می رفت و هی به فکر من نبود. اما پنجره که بارون اش گرفت خطهای گیج گیجیمو دادم بهش بعد خودمو بغل زدم یه عالمه شب خیس بهاری مهمونش کردم. یه وقتهایی این پنجره عجیب نعمت بزرگیه.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو