در مقام اشیا

 مادرم دیشب تعریف می کرد که استاد عرفانش در جلسه دیروز در مورد ذکر اشیا صحبت کرده. اینکه تمام عالم ذکر پروردگار را می گویند. که اگر گوش جان داشته باشی برای شنیدنش آن وقت می بینی که اشیایی که تو بی جانشان می پنداری و هرجور که دوست داری با آنها رفتار می کنی مثلا همین دیوار که در زمان عصبانیت با مشت بر آن می کوبی یا آن گلدانی که از بی حواسی ات پرت می شود و می شکند همین میز همین مبل همین تخت و ... همه همه پروردگارت را ستایش می کنند آن هم آن چنان عاشقانه که تو از انسان بودنت شرمگین می شوی.

و فکرش را بکن اگر گوش جان داشتی چه چیزها که نمی شنیدی و درست به همین خاطر است که باید حواست باشد که با هرچیزی چه رفتاری داری. که باید تشکر کنی از هر وسیله ای که کاری برایت انجام می دهد. که دیگر نمی توانی با خودخواهی با آنها برخورد کنی. که اگر احترامشان را نداشته باشی دقیقا زمانی که خیلی بهشان احتیاج داری حقت را کف دستت می گذارند.

و می دانید من به چه فکر می کنم؟ اینکه بعضی از ما حتی برای انسانها هم چنین ارزشی قائل نیستیم. گاهی با خود فکر می کنم انسان بودن خطیرترین وظیفه ای است که در زندگی بر دوشمان است. گاهی انسان بودن سختترین کار دنیا است خیلی سخت... 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو