راز

 این روزها من بدجور سرگردونم بین چند تا فرشته شیطون که یه روز من باب شوخی تو دنیا جار زدن که می تونن آدمی را به زمین بفرستن که فقط آدمهای خاص اون را می بینند و مردمی که از اون روز تا حالا به روشون نمی یارن که اصلا من را نمی بینن و هی الکی به به و چه چه می کنن  و این وسط همه یادشون رفته سرنوشت اونی را که نه می تونه پابه پای فرشته ها به این شوخی بخنده و نه قادره خودش را از این سایه بودن خلاص کنه ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو