عنوان ندارد

 دخترك را يادت هست؟ همان كه روزگاري عاشقت بود. همان كه هرچه مي گفتي بي چون و چرا قبول مي كرد. همان كه همه چيز را سپرده بود به دستت و ايمان داشت تو بهتر مي داني كه چه چيزي صلاح است. همان كه فكر مي كرد اگر هيچ كس هم نباشد تو حواست بهش هست. حواست بهش نبود. كه اگر بود گريه هايش در تمام اين سالها اين طور بي پاسخ نمي ماند. كه دستش را مي گرفتي و نمي گذاشتي اين همه رها شود و سايه. مي خواهم بدانم اصلا برايت مهم بود وقتي آرزوهايش را پيش پايت قرباني مي كرد؟ اصلا مي ديدي اش يا نه؟ دخترك خسته است. ديگر از جهنمت هم نمي ترسد. به بهشتت هم اميدي ندارد. ديگر عاشقت هم نيست حتي. فقط به حرمت بزرگتري قابل احترام مي داندت. دخترك تو را همين طور كه هستي پذيرفته قادر متعال. كه بيشتر از رحمان و رحيم بودنت قدرتت را به رخش كشيدي. تو هم اگر دوست داشتي او را همين طورها بخواه اگر نه در جهنمت را باز بگذار دخترك بهشتي كه به بهاي قرباني شدن عزيزانش باشد را نمي خواهد ...  

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو