جن گیر با طعم پیروزی

 رفتيم جن گير را ديديم. كلي خنديدم و ميان خنده هامان كلي هم فكر كرديم. به آن كاراكتري كه دكتر بود آن هم يك شبه و صد البته مداركش هم موجود. به جنابي و زنش كه منفعل ترين آدمهاي روي زمين بودند و گذاشتند جنها هر بلايي مي خواهند سر زندگيشان بياورند از بس به فكر مانكنهاشان بودند و لباسهاشان و صاحبكارشان و به دو روز بعدش فكر هم نمي كردند. از بس اسير همين چيزهاي كوچك زندگي بودند و يادشان رفته بود كه شايد بشود بهتر هم زندگي كرد. همين بود كه جنها سر و كله شان پيدا شد و همين زندگي دوزاريشان را هم از هم پاشاندند. كه مي ديدي وقتي به استثمارگر رو مي دهي چطور با تمام قوا چنبر مي زند روي تمام زواياي زندگيت و ديگر هيچ حق مسلمي هم حاليش نيست...  يعني يك همچين نمايش تفكربرانگيزي بود اين جن گير وسط تمام آن خنده ها و شوخيهايش. حالا فكرش را بكن نشسته اي وسط قشقايي كلي آدم هم روي صندليها و روي زمين بنفش از خنده. "منگنه" يكي از جنها در ورود "فرادنبه" صاحبكار سرجايش ميخكوب شده كه بگويد مانكن است در يك وضعيت نافرم و دست راستش به شكل وي در هوا،" جنابي" هم براي اينكه ثابت كند اين مانكن است هي از اين ور صحنه برمي داردش مي گذارد آن ور صحنه، آن وي هم همين جور هست و بعد تو مي بيني اين وي را كه همين جور قل مي خورد و دست به دست تمام سالن را مي گردد. مي خواهم بگويم يك همچين ملت تفكربرانگيزي هستيم ما...      

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو