برای تو که مظلومترین حسین زمان ما بودی

 دريغا كه دير شناختمت. خودم را مي گويم مني كه هيچ وقت آنقدر درگير سياست نبودم. براي من، تو- تا همين چند وقت پيش حتي- وليعهد امام بودي كه به يكباره بركنار شدي. همان كه مادرم با آه ازش ياد مي كرد و در كنار بزرگاني چون طالقاني و بهشتي قرارش مي داد. براي من اما آن لباست كافي بود تا دلخوريهاي تمام اين سالها را به حساب تو هم بگذارم. پدر معنوي آرزوهاي سبز من اين بي انصافي بود، اين طور ناگهاني رفتنت. آن هم درست زماني كه داشتيم دلخوش مي شديم به بودنت، داشتيم باورمي كرديم سالها حصر خانگي از آرمانهايت دورت نكرده، داشتيم سايه پدريت را بالاي سرمان احساس مي كرديم.بگذار هركه هرچه مي خواهد بگويد. بگذار فرياد بلندت را انحراف، آزادگيت را ساده لوحي و شجاعتت را پشت كردن به آرمانها تعبير كنند. بگذار آيت الله اول اسمت را حذف كنند و كوته بينانه فكر كنند كه پيروز ميدان اند. ما عشقمان را بدرقه راهت مي كنيم عشق فرزنداني كه از تو ياد گرفتند آزادگي چيزي نيست كه بشود خانه نشينش كرد تبعيدش نمود يا وادارش كرد به سكوت. قدرت را مي توان با زور به دست آورد حضرات اما چه خوشتان بيايد چه نه  قلبهاي ما از آن كسي است كه حتي داعيه رهبري هم نتوانست جلوي حق گويي اش را بگيرد كسي كه بيست سال انزوا هم چيزي از حق طلبی اش كم نكرد كسي كه تا ابد آيت خدا بر روي زمين باقي خواهد ماند...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو