تنها در همین فیلمها زندگی می کنیم

 بلد بودگیهای زندگیت را وردار بریز توی کیفت چه می دانم توی جیبت بزار همراهت باشند. خوب لازم می شود وقتی می گوید:" یه موقع می خواستم. الان نمی خوام." بفهمی یعنی چی.بفهمی آن نبودنهای به وقت نیاز و این بودن درست وسط جایی که جاگیر شده نبودن یعنی چی. بعد یه چیزهای دیگری هم هست که باید زندگیشان کرده باشی آن خنده های از سر سرخوشی و اینکه من شاهزاده ام و خودت بدانی که هیچ پخی نیستی و آن اتاق و ...  یه چیزهایی را هم باید آرزو کرده باشی گیرم که هزار سال از آرزویت گذشته باشد. که یادت بیافتد چه همه دلت آن آقای با ماشین مدل بالا را نمی خواهد. تیپ آلاگارسون نمی خواهد. زندگی لوکس نمی خواهد. مدیر عامل و آدم نابغه و فلان مدرک فلان دانشگاه و محاسبه مرخصی و کسری کار و دوزار بالا پایین حقوق نمی خواهد. دلت سکوت می خواهد ،خل خل بازی و عاشقی بی حد و حصر. دلت "آرامش انسانی" می خواهد. بعد این جوری می تونی بشینی دو بار سه بار چهار بار اصلا هرچند بار که دلت خواست زندگی کنی گور بابای اینکه هیچ وقتِ هیچ وقت شهرزاد هیچ سیامکی نبودی...


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو