خداحافظ سال عجیب

گفته بودم که بعضی زمانها این جوری است. آن قدر عمیق که غرقت می کند که حل می شوی در آن. که می بردت با خود تا اوج آسمان وقتی غرق شعفی. آن قدر که فکر می کنی تا به حال اصلا شادی نکرده ای. که اصلا آن حس های قبل اسمش شادی نبود. و گاهی می کشاندت به عمیق ترین چاه دنیا. آن قدر تاریک آن قدر تنگ آن قدر بی انتها که فکر می کنی هیچ گاه از دست غمش رها نمی شوی. بعضی زمانها اصلا مال عاشقی است. مال آن عاشقیهای بی حد و حصر که ببرتت تا اوج آسمان و یا بکشانتت به ته چاه دنیا.
حالا این سال 88 با وی هایش  که همین جور قل می خورد در دستانمان، با امید چشمانمان، با پیروزی در قلبهایمان دقیقا از همان زمانهاست. تو می گویی تلخ، تو می گویی سخت، من می گویم سال عاشقی، سال دوستت دارمهای بی دریغ بی منت بی توقع. سال چشمان مهربان، دستان مهربان، قلبهای مهربان و فکرش را بکن چه قدر باید خوشبخت باشی که در چنین سالی عاشق شوی، حالا تو هی بگو تلخ، تو هی بگو سخت...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو