چهارشنبه سوری

ما که آتشمان را برافروختیم به یاد سیاوش. از آتش پریدیم آن هم هفت بار و شعر سرخ و زردمان را هم خواندیم. فالگوش هم ایستادیم که جوابش یک آره درست و درمان بود. آجیلمان را هم خوردیم.آیینه هامان را هم گرفتیم. عکسمان را هم انداختیم. حالا تو بیا هی در این رسانه داد بزن که "چهارشنبه سوری وجاهت تاریخی ندارد." که بیا صاف در چشمان ما نگاه کن از پشت لنز دوربین و بگو:" اصلا وقتی ما بچه بودیم همچین چیزی نبود. این رسم کاملا جدید است." و من نمی دانم اشکال از چشمان شماست یا از لنز دوربین که  برای یک لحظه فکر می کنم نکند من دچار توهم شده ام و مادربزرگ مادرم آن همه خاطره نداشت از این شب.کاش کسی آنجا پیدا می شد زمان باد به غبغب انداختنت که" آنچه ریشه در تاریخ ما دارد نوروز است و آن هم با همت مسئولین ثبت جهانی شد." به تو یادآوری می کرد که همین نوروز هم سی سال است بر طبل وجاهت تاریخی اش می زنید. که اگر به همت مسئولینتان بود نوروزمان را هم برده بودند همانطور که خلیجمان را و مولانایمان را و ابن سینایمان را.که یادتان رفته این مردم هستند که تاریخ را می سازند نه تاریخ مردم را. ما تاریخیم و این شب وجاهتش را از ما می گیرد، حالا هی فتوا بدهید هی سخنرانی کنید ما که به یاد سیاوش آتشهایمان را برافروختیم...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو