ما زندگی را می نوازیم. حواسمان هست؟

آدمها را باید از روی صحنه رفتنشان شناخت. پایشان اگر نلرزید یعنی کسی آن پشت پرده راهیشان کرده به مهر.  دستانشان اگر نلرزید یعنی کسی هست توی سالن، لای آن تاریکی، کسی که باید باشد. اصلا می دانی صحنه جای آدمهای تنها نیست. جای جاهای خالی نیست. همین است که نباید آدمها را روی صحنه تنها رها کرد. همین است که وقتی آ... نازنینمان خواست برود روی صحنه برای اجرای تکنوازیش که از بد حادثه شروع برنامه هم بود و دستش لرزید و پایش، خودم را رساندم بین جمعیت تا وقتی پرده کنار می رود و سرش را می گیرد بالا آشنایی ببیند که برایش تکرار می کند:" تو محشری پسر" که دلش گرم شود و دستانش جادو کند و دیگر نلرزد. همین است که وقتی نوبت به تکنوازی آن دیگری می رسد، آنکه دل داده به او، کاخون را می زند زیر بغل که به هوای نواختنش حتی آن بالا هم تنها نگذارتش. که وقتی دخترکمان نتش یادش رفت همان اولهای قطعه و سکوت کرد، کسی باشد که آرام برایش بگوید:" بزن خانم من. بزن. رها نکن. بلند نشو. بزن." که بتواند خودش را جمع و جور کند و آنچنان بزند که سالن را بترکاند. که بعدش در آن اتاقک پشت صحنه هی غر بزند که خراب کردم و گند زدم و کسی باشد که هی برایش تکرار کند تو عالی بودی. که مسخره بازیش گل کند که ببین هنوز تکنوازی من مانده می خواهی من هم خراب کنم تو تنها نباشی و خنده را بنشاند روی لبهایش. بعد آدم صحنه که باشی می فهمی چه نعمتی است داشتن کسی که دست و دلت را قرص کند. کسی که بشود گاه گاهی بار اشتباهات را گذاشت روی دوشش. کسی که می دانی می بخشد. تو را به خاطر تمام آن لحظات بدخلقی، تمام ضعفها و تمام خرابکاریهایت می بخشد. آدم صحنه که باشی می فهمی چه همه کیفناک است داشتن کسی پشت این پرده ها که بعد از تمام آن به به ،چه چه ها و تشویقها ،بروی لم بدهی در آغوشش و لیوان چایت در دستت، بتوانی با خیال راحت دستت را رو کنی برایش و او بداند که بهترین و کاملترین نیستی و همینطورها بخواهدت. اصلا گور بابای دستی که لرزیده یک جایی به جای سی، سل زده مثلا یا کوک سازش دررفته و صدایش گوشخراش شده، تو خیالت راحت است که او می فهمد و می بخشد. من دارم می گویم کنسرت، ساز ، صحنه، تو این را بردار تعمیم بده به تمام زندگی ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو