اندر فضیلت آغوش

باید بگردم کسی را پیدا کنم که سکوت را بلد باشد، آغوش را بلد باشد، من وحشی رام نشدنی را بلد باشد. که دیگر یک جمعه شبی نرسد از راه که تا صبح بپیچم به خودم، هی هق هق کنم زیر پتو، هی خوابم نبرد، هی دلم الکی شور بزند. که اگر زد و خوابم نبرد و پیچاندم به خود بدانم کسی در همین حوالی بلد هست آغوشم بگیرد، گیرم که از راه دور، گیرم که سه نصفه شب اصلا. آدم گاهی آغوش لازم می شود، امنیت واجب. این را کسی دارد می گوید که در اولین روز تدریسش با تمام دلشوره هایش رفت سر کلاس، با تمام رها شدگیش در شب قبلش که هی پیچیده بود به خود و صبح شور شور بود، تلخ تلخ و کسی نبود که بلدش باشد ...   

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو