متن من و ظن تو

صاحب کلمه نباشی می دانی یعنی چه آقای دریدا؟ که اگر می دانستی اینقدر راحت نظریه پردازی نمی کردی که مولف بعد از به وجود آمدن متن از بین می رود و معنا توسط خواننده خلق می شود. نمی دانم اصلا تا به حال چیزی نوشته ای، از رنج درونت، از قصه ای که تمام نمی شود، که نمی خواهی تمام شود؟ از دوستت دارمهایت چیزی نوشته ای جناب دریدا؟ شک دارم. که اگر نوشته بودی راضی نمی شدی به تعداد خواننده هایت معنا پیدا شود برایش. که کلماتت برقصند و میان این شور مدام هرکسی از ظن خود یارت شود. که کسی بیاید تو را از متنت جدا کند و در این بین یادش برود دخترک صاحب متن هیچ هم از عاشقیت نمی ترسد، از دوستت دارم گفتن نمی ترسد، از "عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم"* گفتن نمی ترسد و خواننده محترم یادش برود و بیاید تو را از متنت جدا کند و متهم کندت به گریز، به ترس. که هی نسخه بپیچند و قصه ببافند و دل بسوزانند و ندانند و نفهمند عشق ورزی رسم مدام دخترک است، که نه پشیمان است، نه بریده، نه خجالت می کشد که بگوید عاشق است. که همیشه گفته عاشقیت وظیفه نیست تا تنها نمانی -که شاید ماندی اصلا- ، وسیله است که برسی به آنجا که میخواهی، به آرامش. اصلا می دانی خواننده هرجور که دوست دارد فکر کند، اما  کی خواهد فهمید "چه می گذرد در دلم / که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است..."**  کی خواهد فهمید...
پینوشت: معذرت از همه دوستان خوبم که اینجا را می خوانند. که خودشان می دانند حضورشان برکت این خانه است. اما دلم شکسته از کسانی که ندیده و نشناخته با کلماتشان مرا می نوازند و این چند وقت اخیر بیشتر. باشد که به راه راست هدایت شوند...
*از دیوان وحشی بافقی
**شمس لنگرودی- مجموعه اشعار توفانی پنهان شده در نسیم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو