تولد دو سالگی ولوج یا سگ لرز بزن برادر

کسانی در میدان تحریر زیر چرخهای اتوبوس له می شوند، در دانشگاه تهران دیک.تاتورها پشت هم را خالی می کنند، از قاهره پیغام می رسد که گر اگر طبیب بودی برادر من ...  اخبار میلی اما چیز دیگری می گوید.
و من جلوی تلویزیون دستکش می بافم برای خودم خوشرنگ و کثیفهایش را پاک می کنم و نمی دانم چرا اینها خودجوششان که تمام شد جمع نمی شوند بروند خانه؟ چرا هی ولو اند در خیابان این شبها؟ چرا هی می آیند ماشین آدم را زیر و رو می کنند و گوله کاموای خوشرنگ آدم را پرت می کنند زیر پا و می پرسند تنهایی؟ که آخه الاغ آدم اگر تنها نباشد که دستکش نمی بافد. شال گردن می بافد آنهم نه برای خودش. نمی فهمند که اینها را. همین است که سرگردان خیابانهای سرد شهرند از ترس ما که لمیده ایم کنار آتش بخاری، قاطی کامواهای رنگی. همین است که آنها همه اش دنبال عکس می گردند که این و آن را به هم وصل کنند و شاهد از غیب بیاورند و ما ذوق می کنیم از اخبار قاهره . برای اینکه آنها نمی فهمند آنچه محو می کند دیک.تاتورها را برق نگاه آدمهاست و شوقشان برای ادامه زندگی، نه "مرگ بر"هاشان. و آنها نمی فهمند زندگی یعنی همین آتش بخاری، همین کامواهای رنگی، همین دوسالگی ولوج آچقالی من. یعنی ببین، من هستم بی فریاد "الموت" . یعنی همین که من پر از زندگی برای ولوجم تولد بگیرم و آنها کف خیابان سگ لرز بزنند ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو