خزغبلات یک ذهن آشفته
دلم تاب عاشقانه می خواهد بین زمین و زمان
نمی شود که بتابی مرا
یک سر این قصه دست خدایی است
- که از رگ گردن به من نزدیک تر است./؟ -
سر دیگرش زیر پاهای توست
- که ته دورترین جاده عالم ایستاده ای -
و من بی تاب سیب گلویت
به اندازه حوا کافرم ...
نظرات
ارسال یک نظر