من یک زنم در کمال افتخار

این نوشته به احترام زن بودنم و به احترام همه آن مردهایی که روزگاری دستم را گرفته اند و یک پله بالاتر نشاندنم، به احترام همه آن روزهای خوشی که برایم رقم زده اند و به خاطر انسانیتی که پاس داشته اند :
 جواب دادنی در کار نبود اگر تو و امثال تو خود را بنده پیغام رسان خدا نمی دانستید. با توام حامد. با تو و هم مسلکانت که من را نه انسان بلکه وسیله ای برای ارضای امیال جن.سی تان می دانید البته به شرطها و شروطها. پاسخی هم در کار نیست چون برایم ثابت شده شما گوشهایتان را گرفته اید. فقط خواستم بدانی من مومنم به خدای یوسف و دینم دین مردی است که زنان سرزمینش لباسهایی می پوشیدند بافته از هوا و در هر کوی و برزن راه بر او می بستند و خود را عرضه می کردند و او به ایمانش ایستاد. زیباترین باکره شهر عاشقش شد، تمام آبرویش را گرو گذاشت و او به ایمانش ایستاد. زنانی از بالاترین طبقه اجتماعی با دستهایی خونین دلداده اش شدند و او به ایمانش ایستاد. که خدا هم دارد کیف می کند از این آفرینش، از آفریدن کسانی که بلدند مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرند و لغزشهایشان را به پای دیگری ننویسند. کسانی که مومن نباشند به ضخامت تن پوش دیگران. کسانی که انسان بودن را و انسان ماندن را می فهمند و می دانند ...
پینوشت : برای روشنتر شدن موضوع کامنتهای پست قبل را بخوانید ...  

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو