آه

شیر آب را باز گذاشته ام تا ته و ایستادم به تماشایش. فشارش هی کم و زیاد می شود. آخر هم بند می آید کلا. باید لباس بپوشم بیایم بیرون و غری بزنم که آب قطع شد. اما به جایش دستم می لرزد ،فکم منقبض می شود و لباسم را می کوبم توی آینه. لباسها ولی نمی چسبند به آینه، سر می خورند می افتند کف خیس حمام. اشکم می آید پایین، مچاله می شوم گوشه ای و دستم را می گیرم جلوی دهانم مبادا صدای هق هقم درز کند. دلم میخواهد تا آخر دنیا بمانم در این گوشه خیسِ خنک. نگرانم، دلتنگم، و این بی خبری مدام که خفه می کندم. مال خوابهاست، می دانم. هی خواب می بینم و هی دلم شور می افتد و سکوت که نشسته بیخ گلویم، ولم نمی کند و این همه آدم دور و برم که نمی فهمند، نمی دانند.
خسته ام و پاشیده. آدم است دیگر. تنهایی گاهی می شکندش حتی اگه جلوی دهانش را انقدر سفت گرفته باشد که صدای شکستنش را هیچ کس نشنود ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو