برای این داغهای تازه

راست و درست وقایع هرچه می خواهد باشد. برای من واقعیت  یعنی پسرک که چند ماه از من کوچکتر بود. خودش و خواهر دو قلویش. سال پیش که داشت داماد می شد هی سر به سر ما می گذاشت که من رفتم و شما ماندید، هار هار. عروسش اما حالا دارد زار می زند. داد می کشید که من هشت سال برایت صبر کردم بی انصاف، این رسمش نبود و دل ما خون چکان از ضجه های عروس، مادر، خواهر. از جسدی که با پلاتین دستش شناسایی شده از بس چیزی ازش نمانده. از همه مامورهایی که گوش تا گوش نشسته بودند تا صدای اضافه از کسی در نیاید. از آدمهای بی شرمی که یک تسلیت خشک و خالی هم نگفتند. از پا.دگان، از انف.جار، از آمار غیر رسمی کشته شدگان، از این سکوت خبری که دارد نفس گیر می شود، از 17 مزار رسمی و نمی دانم چند تا گور تازه، جاهای خالی، از رذالت. از رذالت دلمان خون است ...   

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو