من رای می دهم

سال 84 ما داشتیم کسانی را قانع می کردیم تا عقب نکشند، تا شرکت کنند و عده ای هم داشتند ما را قانع می کردند که بر سر رفسنجانی اجماع کنیم، ما که طرفداران معین بودیم. نه آن عده راضی شدند که رای بدهند چون ما ملت صفر و صد انتظار داشتیم که خاتمی ایران را بهشت کند و حالا که نشده بود به صفر سقوط کرده بودیم و هیچ چیز فرقی نمی کرد، اشک رئیس جمهور محبوبمان را در آخرین سخنرانی اش درآورده بودیم و فکر می کردیم دو پله پایینتر و بالاتر که توفیر ندارد، اینجا که هستیم هیچ فرقی با جهنم ندارد، نه ما راضی شدیم که اجماع کنیم چون از اشکهای خاتمی در دانشگاه تهران دلمان شکسته بود و فکر می کردیم که رای به یک میانه رو یعنی خیانت به اصلاح طلبی، رای های اندکمان را سوزاندیم و فاجعه 84 اتفاق افتاد. بماند که هم ما، هم تحریم کنندگان محترم در مرحله دوم با گردن کج به رفسنجانی رای دادیم اما جلوی ضرر را هرکجا بگیری منفعت نیست مع الاسف ...
اما درس مهمش برای من این بود که در برابر تفکری که می گوید یا مثل من فکر کن یا حذف بشو نباید عقب نشست. که حضور حداکثری برای اینها فقط یک لاف است و اتفاقا خیلی سرسختانه موافق حذف اکثریت هستند. و ما حواسمان که نیست اما هر روز داریم در زندگی هامان این تفکر را نقض می کنیم و به خاطر همین است که در این هوای تنگ هنوز خودمان را نفس می کشیم. حجاب داریم، اما حجابی که ما تعریفش می کنیم هرچه قدر که چماق بالای سرمان باشد، ما باز رنگهایمان را داریم و زن بودنمان را، ما حذف نمی شویم، مثل آنها هم نمی شویم و البته هزینه اش را هم می پردازیم. به هنرمان نگاه کن که با همه این توقیفها هنوز هست، به ماهواره ها که با هر ضرب و زوری از خانه ها جمع نمی شوند، به اینترنت که پشت هر فیلتری حتما فیلتر شکنی هم هست، و حتی به مهمانیهامان نگاه کن، به خوشیهامان و ... می خواهم بگویم ما حذف شدنی نیستیم اگر خودمان بخواهیم. می خواهم بگویم کسی از کنار کشیدن ما ناراحت که نمی شود، خوشحال هم می شوند. در تمام این سالها تلاششان همین بوده، یا مثل ما باش یا خفه شو. آمار ساختن هم کار سختی نیست. مگر نه اینکه در تمام این سالها ما در حال حماسه آفریدنیم، چه بخواهیم، چه نخواهیم. مگر تصاویر تلویزیون را نمی بینید در این راهپیماییها که از جمعیت موج می زند و ما همه در خانه هامان نشسته ایم. حضور ما فقط یعنی ما هستیم هنوز، ما هیچ وقت از بودنمان ضرر نکرده ایم در حالی که هرکجا که میدان را خالی کردیم بزرگترین هزینه ها را دادیم. ما در تجربیاتمان 76 را داریم، سالی که من در دفتر خاطراتم به عنوان یک رای اولی نوشته ام: " رفتم رای دادم، اولین رایم را، با اینکه همه می گویند ناطق نوری از قبل انتخاب شده، اما من به خاتمی رای دادم. "  ما 88 را داریم. حضور حداکثری ما کارکرد عکس داشت، مشروعیت، مسئله ای که در تمام جهان آنهمه رویش مانور می دادند دود شد رفت هوا. رای من، حق من است، مهر تایید نیست بر حکومت، راهی است برای اینکه زندگی بهتری بسازم از تنها دریچه باقی مانده، یا لااقل تلاشم را بکنم، برای اینکه بدانند ما هنوز هستیم و بیشماریم و ناامید و خسته نشده ایم حتی اگر نخوانندمان. برای اینکه فکر نکنند ما فقط مشتی خش و خاشاک بودیم که دیگر تمام شده ایم، همان چند صد نفر ناقابل که مزدور خارجی ها بودند. بگذار صندوقها را که باز می کنند دوباره ما را ببینند و باور کنیم این مملکت همانقدر که مال آنهاست مال ما هم هست، از حق بودنمان، خودمان بودنمان نگذریم ...
- سناریو خیلی شبیه سال 84 است. اما این ائتلاف نشان داد ما رشد سیاسی خوبی داشته ایم. کاش اینبار فردای انتخابات بیاییم از شادیهامان بنویسیم ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو