درسهای روزهای قرنطینه

هفده روز است که در خانه ام. هفته اول به بیماری، بعدش به اختیار. کتاب می خوانم، ورزش می کنم، فیلم‌می بینم، دوباره فرانسه می خوانم، دوباره ساز می زنم، دوباره برگشته ام به زندگی .... برای من که آدم در درون زندگی کردنم نه تنها سخت نیست که شیرین است و کیفناک. یک جور فاصله گرفتن از هیاهو و زندگی شلوغِ آن بیرون. نگاه که می کنم این چند سال اخیر را همه اش در طوفان بوده ام، یک جور برهه حساس کنونی در زندگی شخصی. آنقدر بحران از سر گذرانده ام که این بحران بیرونی اخیر اصلا تکانم نمی دهد. حال خوش کیفناکی دارم، نرم و لغزان. بعد از سالها آرامش برگشته به زندگی ام. کسی می گفت هر اتفاقی، هر مورد ناخوشایندی پیامی دارد ... پیام این بیماری و قرنطینه برای من این است به گمانم، برگرد به زندگی، به درون، به طبیعت، صداها را بشنو، بگذار نشانه ها دست تو را بگیرد و ببرد، شاید عاقبت انتهای این راه رسیدن باشد ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بزن بزن دف دل را / خراب و خانه گل را / که من اسیر شبم شب

شعرخوانی ها- دو