انگشتانم عاشقناكند لابد كه اين طور مثل نم باران عشق مي پاشند در فضا وقتي آن طور حريصانه مي لغزند روي سيم ها. اصلا تو چه مي داني از كيفوري سرانگشتانم وقتي سيمها را در آغوش مي گيرد، مي رود و مي آيد، لمسشان مي كند به مهر؟ تو چه مي داني از جادوي اين عاشقيت مدام ،آخر؟ تو بليطت را بفروش، پولش را بگير و بگذار انگشتانم عشقبازي كنند با سيمها و آن مشتريهايت خميازه بكشند از بس دلشان آهنگ جينگولي مي خواست و اينجا خبري ازش نيست. ديگر برايشان چه فرقي مي كند سر چه قطعه اي بخوابند؟اين كه ديگر عصبانيت ندارد آقاي عزيز.گفته بودم اجرايش نمي كنم. نگفته بودم؟ نگفته بودم عوضش كن؟ فكر كردي با يك لبخند و يك هندوانه زير بغل كه تو مهارتش را داري همه چيز تمام است؟ نگفته بودم كه اگر من هم بخواهم او نمي گذارد؟ آخر تو چه مي داني چه همه دلش نازك است، همان كه تمام چوب است و بدون رنگ و دست ساز؟ از نظر تو فقط گران قيمت است و حرفه اي. از نظر من اما چه همه دوست داشتني است و گرم. نمي داني چه خنده اي روي لبش بود وقتي گذاشتمش ميان آن مخمل مشكي و بعد با هم پاورچين پاورچين از در سالن زديم بيرون و كلي در راه خنديديم به قي...